loading...
دانلود اناشید اسلامی
هاشمی بازدید : 882 پنجشنبه 15 فروردین 1392 نظرات (0)

نگاه مختصری  بر زندگی حضرت ابوبکر صدیق

پیامبر اسلام ص در حال حیات صریحاً کسی را تعیین نفرمود، زیرا ختم نبوت شده بود، و از تعیین یکی احتمال داشت که بازهم مقام خصوصیتی برای او پیدا گردد. چون آنحضرت در سال 11 هجری از دار فانی به بهشت جاوید انتقال فرمود، صحابه کرام در «سقیفه بنی ساعده» جمع شدند، بعد از شورا و مشورت زیاد بالآخره اکثریت به حضرت ابوبکر صدیق بیعت نمودند، و به دلائل زیر به آن بزرگوار رأی دادند:

1- چون قریش بود پیامبر فرمود: «اَلْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ».

2- اولین کسی بود از مردان که ایمان آورد.

3- از همه بیشتر به اسلام خدمت کرده بود.

4- آگهی کامل از آموزش اسلامی.

5- خویشی به آنحضرت.

6- وجاهت میان مهاجرین.

7- ملایمت و حسن رفتار با عموم مسلمین.

8- رفیقی پیامبر در هجرت

9- امامت نماز به دستور پیامبر در وقت مریضی آنحضرت.

اسم و نسب حضرت ابوبکر

اسم مبارکش عبدالله، کنیه اش ابوبکر، لقبش صدیق پسر ابوقحافه، اسم مادرش سلما در جد ششم نسبش به آنحضرت می‌رسد.

در سال 573 م متولد شد، و در 23 جمادی الثانی در سال 13 هجری در سن 63 سالگی وفات کردند، و مدت دو سال و دو ماه رهبری جامعه اسلامی را به عهده داشت، در پایین پای مبارک پیغمبر در حجره سعادت مدفون است.


صفات و خدمات حضرت ابوبکر 

«در این شکی نیست که ابوبکر میان صحابه رتبه ارجمندی داشت، و به سبب حسن رفتار که با حسن رأی استقامت فوق العاده‌ای داشت، در نظر صحابه گرامی و طرف توجه و التفات مخصوص شده بود، گذشته برآن به صفات ستوده آراسته، و به کمال معنوی و اخلاق نیک پراسته بود، در مدت بسیار کم که دو سال و دو ماه خلافت نمود، ثابت شد که در امور سیاسی و کشورداری مهارت کامل داشت.

حدیثی از آنحضرت روایت کرده اند که فرمود: «هرکس می‌خواهد نگاه بر زنده‌ای کند که از دنیا بی‌نیاز است، و مانند مرده‌ای راه می‌رود، پس نظر به سوی ابوبکر افکند».

مولوی فرماید:

هرکه خواهد کوببیند بر زمین
مرده‌ای را می‌رود ظاهر چنین
مر «ابوبکر تقی» را، گوببین
شد ز صدیقی امیرالمؤمنین

«ابوبکر صدیق وقتی به خلافت رسید که جز مدینه و جز عشایر واقع در مثلث «مکه، طائف، مدینه» بقیه از حکم اسلام خارج گشته و مدعیان نبوت، رؤسای متجاسر عشایر با استعداد از دشمنان خارجی توطئه حمله به مدینه و محو اساس دین اسلام را طرح کرده بودند، ابوبکر صدیق با قدرت ایمان و نبوغ‌کارایی جهاد اسلامی را شروع و تمام ماجراجویان داخلی را قلع و قمع نمود، و ایمان و امنیت کامل را اعاده و عربستان را به دریایی از ایمان و اخلاص و شور اسلامی مبدل نمود، و در چندین حمله بخش‌های مهمی از متصرفات ایران و روم را به زیر پرچم اسلام درآورد.

و از راه جهاد اسلامی اسلامیت در حال احتضار را جان تازه بخشید، و برای جهانشمولی آن را حرکت داد، با جمع‌کردن قرآن (به شکل کتاب مکتوب) و تأکید بر سنت رسول الله ص حیات و حرکت اسلام را بیمه نمود، فردوسی تحت تأثیر عظمت و ابهت حضرت ابوبکر در تاریخ اسلام حدیثی را در باره ابوبکر صدیق ترجمه و به این عبارت سروده است:

که خورشید بعد از نبیین مِه
نتابید بر کس ز بوبکر به

«مَا طَلَعَتْ الشَمْسُ وَلاَ غَرُبَتْ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ النَّبِيِّينَ أَفْضَلَ مِنْ أَبِي بَكْرٍ الصِّديْقِ».

پیامبر اسلام فرموده است: «مال و ثروت هیچکس مانند مال ابوبکر نفع نداشته است». حضرت ابوبکر خدمات زیادی به اسلام کرد و برده‌های زیادی که مسلمان شده و تحت ظلم و ستم آقاهای‌شان قرار گرفته بودند، مانند بلال خرید و آزاد کرد.

پیامبر فرموده است: «شما ای ابوبکر! اولین کسی هستی از امت من که داخل بهشت می‌شوی».

روزی که حضرت ابوبکر صدیق بیمار شد و در بستر مرگ قرار گرفت، دخترش حضرت عائشه ل از او درخواست کرد که پزشکی را برای معالجه ایشان دعوت کند. ابوبکر گفت: دخترم پزشک آمد، عایشه ل گفت: پدر طبیب چه گفت؟. جواب داد: طبیب به من گفت: «فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ». یعنی هرچه که بخواهم انجام می‌دهم. عایشه ل گفت: پدر در چه چیزی کفنت کنیم؟ فرمود: در همین لباس خودم که با این در پشت سر حضرت رسول اکرم ص نماز خوانده ام. عایشه گفت: پدر این لباس کهنه شده است، اجازه دهید که کفن تازه را برایت بخریم. فرمود: دخترم تازه برای زنده مناسب است، نه مرده. بیا باهم به خدمت پیر دانا عارف بزرگ ایران شیخ فریدالدین عطار نیشابوری برویم، و نظر ایشان را در بارة اولین جانشین پیامبر ص جویا شویم:

خواجه اول که اول یار اوست
ثاني اثْنَينِ إذْهَما في الغارِ اوست
صدر دین صدیق اکبر قطب حق
در همه چیز از همه بُرده سَبَق
هرچه حق از بارگاه کبریا
ریخت در صدر شریف مصطفی
آن همه در سینه صدیق ریخت
لاجرم تا بود از و تحقیق ریخت
چون تو کردی ثانی اثنینش قبول
ثانی اثنین او بود بعد از رسول

 

 

نگاه مختصر بر زندگی  حضرت عمر فاروق


چون در سال 13 هجری زمان رحلت حضرت ابوبکر صدیق رسید، حضرت عمر بن خطاب را برای احراز مقام خلافت و رهبری جهان اسلام به خاطر شجاعت و شهامت و عدالت و ایمانِ که داشت پیشنهاد فرمود، بعد از وفات حضرت ابوبکر مسلمانان به حضرت عمر بیعت نمودند، و به اکثریت آراء رهبری جهان اسلام را به عهده گرفت.

اسم و نسب حضرت عمر 

اسم مبارکش عمر، لقبش فاروق (جداکنندة حق از باطل) و ابوحفص (پدر شیران) نام پدرش خطاب در جد هفتم نسبش به آنحضرت می‌رسد، نام مادرش حنتمه در سال 581 میلادی متولد شده، بعد از ده سال و شش ماه خلافت و رهبری جامعه اسلامی در سن 63 سالگی در 26 ذیحجه سال 23 هجری بدست یک نفر مجوسی بنام فیروز ابولؤلؤ غلام مغیره در نماز صبح در محراب رسول الله مورد حمله این خبیث قرار گرفت، و سپس به درجه شهادت نائل شد و اولین شهید در محراب است، و در کنار مرقد مبارک حضرت رسول در مدینة منوره در حجرة سعادت دفن شد.

صفات و خدمات حضرت عمر 

صفات حضرت عمر را پرفیسور عباس شوشتری چنین بیان کرده است:

«این شخص (عمر) که او را بیشتر از مسلمین به نظر بزرگواری می‌بینند، شهنشاهی بود که به جای تخت مرصع جواهر آگین بر روی خاک می‌نشست، و عوض لباس فاخر که از شرق و غرب به بیت المال او پر می‌شد، به جامة وصله‌دار که پوشاک مفلس‌ترین رعیت او بوده، بدنش را از برهنگی مستور می‌نمود.

جای تاج زرین و پر از جواهر پربها که از ایران و روم می‌آوردند، عمامه‌ای خشن رعب و جلالش را میافزود، با ادنی رعیت به درجة مساوی می‌نشست، و یک بندة حبشی را برادر مسلم خویش می‌دانست، و با او برادرانه سلوک می‌نمود.

چون سفر می‌کرد، منزلی او سوار شتر می‌گشت و بنده اش مهار شتر می‌گرفت، و منزل دیگر او مهار شتر داشت، و بنده اش سوار شتر بود.

شهنشاه بود، ولی رنج رعیت داشت و شب‌ها در کوچه‌های مدینه می‌گشت که ضعیفی را حمایت کند، و بیوه‌زنی را سرپرستی و یاری نماید.

می‌خواست که رعیتش به جای این که به او سر فرود آرند، به آیین اسلام زندگی بکنند. مربی ایتام و غمخوار بیچارگان و مروج عدل و فاتح روم و ایران در کودکی شبانی می‌کرد، و در جوانی به سبب حسن بیان و شجاعت سفارت قوم را می‌نمود.

در زمان جاهلیت سرکش و ضد اسلام بود، چون مسلمان شد، آنحضرت خرسند گشت و فرمود، دلم می‌خواست یکی از دو «عمر» سعادت اسلام را بیابند.

«عمر» دیگر «عمر بن هشام» بود که معروف به ابوجهل گشت، هردو آنها از اشخاصی بودند که میان قریش به فصاحت بیان و استعداد ذاتی شهرت داشتند، همان سبب غرور مانع شد که عمر بن هشام شرف اسلام را بیابد، و سعادت یاری کرد که «عمر بن خطاب» مسلمان شود، در زمان او کشورهای «روم» و «ایران» و «مصر» بدست مسلمانان گشوده شد و اسلام در مشرق به بلوجستان و در مغرب بدامنه دشت بزرگ «یقه» رسید».

ماموستا ملا عبدالله احمدیان مهاباد خیلی کوتاه و مختصر در باره حضرت عمر چنین می‌فرماید:

«حضرت عمر فاروق با حرکت‌دادن امواج متلاطمی از ایمان و شور اسلامی توانست همه مرزها را پشت سر بگذارد و دین اسلام را با همه خصوصیاتی آسمانی مخصوصاً بعد اجتماعی، عدالت، مساوات، آزادزیستن، معنوی گرایی به قلب ایران و مصر و شامات برساند، و بر سینه دو امپراطوری شکست‌خوردة ایران و روم کلیه نظام‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و اداری اسلام پیشرفته را پیاده نماید و با برافراشتن پرچم «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ». بر کاخ کسری‌ها و قیصرها بر ادعای پوچ آنان خط بطلان کشید و به قول ملای مهابادی «برق سیف حضرت فاروق تا ابد * داغِ دریغ بر دل کسری و قیصر است».

نمونه از عدالت و حق‌طلبی حضرت عمر

(1) خلیفه دولت اسلامی امیرالمؤمنین عمر بن خطاب در شب خیلی سردی در تاریکی هوا آتشی را دید و با همراهش صحابی جلیل عبدالرحمن بن عوف به طرف آتش رفتند، دید در کنار آتش مادری با سه بچه کوچکش نشسته اند، یکی از بچه‌ها گریه می‌کرد و می‌گفت: مادر به اشک‌های چشم من رحم کن، دیگری می‌گفت: مادر از گرسنگی نزدیک است که بمیرم، سومی گفت: مادر غذایی برای من قبل از مرگم ممکن می‌شود؟ عمر در کنار آتش نشست و به مادر بچه‌ها گفت: از چه کسی شکایت داری؟. مادر بچه‌ها گفت: الله الله از عمر. عمر گفت: چه کسی عمر را از اوضاع و احوال شما باخبر کرده است؟ زن گفت: او ولی و مسئول ما است و از ما غافل می‌باشد.

عمر به سرعت به بیت المال مسلمین رفت و در را گشود. نگهبان گفت: خوش آمدی یا امیرالمؤمنین! به او توجهی نکرد، کیسه‌ای آرد و ظرفی پر از روغن و ظرفی پر از عسل را پایین آورد. نگهبان گفت: یا امیرالمؤمنین می‌خواهی چه کار کنی؟ عمر گفت: اینها را بر پشتم می‌گذاری؟ نگهبان گفت: بر پشتت بگذارم، یا خودم بردارم؟ گفت: بر کولم بگذار. نگهبان خواست به جای عمر خود وسایل را بردارد و حمل کند. عمر او را عقب زد و گفت: مادرت در سوگت بنشیند بر کولم بگذار، در روز قیامت تو بار گناهان مرا بر دوش خواهی گرفت؟ خلیفه کوله‌بار آرد و روغن و عسل را بر کول گرفت و حرکت کرد، و بعد از آن که به بچه‌ها رسید عذا را برای ایشان آماده کرد و به دست خود به آنان خوراند.

مادر بچه‌های یتیم نگاهی به او کرد و گفت: الحق تو شایسته هستی در مقام خلافت باشی، نه عمر. خلیفه به او گفت: خواهر فردا نزد عمر برو، من هم آنجا خواهم بود مشکلات را به او خواهم گفت. عمر برگشت و در پشت سنگی نشست و به بچه‌ها از دور نظر انداخت، عبدالرحمن بن عوف گفت: یا امیرالمؤمنین! هوا سرد است بهتر آن است برویم. عمر گفت: والله از جایم تکان نخواهم خورد تا وقتی که آن بچه‌ها بخندند، آنچنانکه اولین بار آنها را دیدیم که گریه می‌کردند، فردای آن شب مادر بچه‌ها به دارالخلافه رفت (دارالخلافه در زمان خلیفه اول و دوم مانند زمان حیات پیامبر ص همان مسجد مدینه بود). و دید مردی در بین حضرت علی و ابن مسعود ب نشسته بود و آنان به او امیرالمؤمنین می‌گویند، متوجه شد که او همان مرد است که دیشب نزد آنان بود، وحشتی سراپای او را گرفت، امیرالمؤمنین عمر به او گفت: ناراحت نباش خواهر، ستمی که بر تو وارد شده است به چند به من می‌فروشی؟ گفت: یا امیرالمؤمنین! از تو پوزش می‌طلبم. عمر گفت: سوگند به خداوند از اینجا بیرون نخواهی رفت تا داد خواهیت را به من نفروشی؟. سرانجام دادخواهی را در قبال مبلغ ششصد درهم از مال خالص خود از مادر یتیمان خریداری کرد و به حضرت علی گفت: بنویس: من علی ابن ابی طالب و ابن مسعود شهادت می‌دهیم که «فلان» دادخواهی خود را در قبال مبلغ ششصد درهم به عمر بن خطاب فروخت. سپس عمر گفت: وقتی که من مُردم این خریدنامه را در لای کفن من بگذارید تا به پیشگاه خداوند متعال برسد.

(2) امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب در بخش آخر شب مشغول گشت، بود صدای گریه بچه‌ای را شنید، این گریه او را ناراحت و غمگین نمود. به در خانه‌ای که بچه در آن می‌گریست رفت و به مادر بچه گفت: بنده خدا بچه‌ات را آرام کن. بعد از گذشت یک ساعت برگشت و متوجه شد که بچه آرام نگرفته و کماکان گریه می‌کند، مجدداً مادر بچه را یادآور نمود که بچه را آرام کند. مدتی گذشت و باز آمد دید بچه باز گریه می‌کند. به مادر بچه گفت: تو چه مادری هستی که نمی‌توانی بچه‌ات را آرام کنی؟ مادر بچه گفت: برادر مسلمان! تو چرا مرا اذیت می‌کنی؟ عمر بن خطاب، تا بچه از شیر بریده نشود، جیره‌ای از بیت المال برای او درنظر نمی‌گیرد، و من بچه را در غیر وقت از شیر گرفتم تا از بیت المال برای او سهمی منظور شود. البته مادر بچه نمی‌دانست با خلیفة مسلمین صحبت می‌کند. عبدالرحمان بن عوف می‌گوید: صبح آن شب که عمر نماز صبح را به امامت اقامه می‌کرد، قراءت قرآن او را در نماز به علت گریه‌کردنش فهم نمی‌کردم. وقتی از نماز فارغ شد دست و پای خود را گم کرده بود: به خودش گفت: خداوند به دادت برسد، عمر چقدر از بچه مسلمانان تاکنون تلف شده باشند. خورشید برآمد، اعلامیه صادر کرد، هر بچه‌ای که متولد می‌شود سهم او از بیت المال منظور و تعیین می‌گردد.

(3) در روزی امیرالمؤمنین عمر در یکی از کوچه‌های شهر مدینه مشغول بازدید بود، مردی را دید که برای سؤال‌کردن (گدائی) دری را می‌زد، عمر که این را دید و عمل آن مرد سائل به شدت او را تحت تأثیر قرار داده بود، از او پرسید: ای بنده خدا! چرا از غیر خدا دست سؤال و توقع را دراز می‌کنی؟ مرد گفت: ای امیرمؤمنان! من مردی یهودی هستم، موی سیاه و عمری دراز دارم و در زندگی هیچی در بساط ندارم. عمر چون آن مرد کور هم بود دست او را در دست گرفت و به منزل برد و به همسر گرامیش ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین حضرت علی گفت: آنچه که در دسترس داری آماده کن. من مهمانی دارم، غذا آماده شد، عمر با مهمانش غذا را تناول نمود. سپس دست او را گرفت و به بیت المال برد و به مأمور بیت المال گفت: بدانید، این مرد و امثال این مرد در بیت المال مسلمین سهمی دارند، برای ما درست نیست وقتی سرشان سفید و پشت‌شان خم شد آنها را فراموش کنیم.

 

نگاه مختصر بر زندگی حضرت عثمان بن عفان ذی النورین

Uthman.png

 

وقتی که حضرت عمر مجروح شد، شش نفررا برای احراز مقام رهبری پیشنهاد فرمود، تا در بین آنها یکی را انتخاب کنند، پس از به شهادت‌رسیدن حضرت عمر در سال 23 هجری مسلمانان بعد از مشورت به حضرت عثمان بیعت نمودند و به او رأی دادند.

حضرت عثمان از طرف مادر عمه‌زاده آنحضرت و از طرف پدر عموزاده او بود، و حضرت محمد ص دو دختر خود (رقیه و ام کلثوم) را پشت سر هم به او داده بود، از این رو داماد پیغمبر نیز بود.

 


اسم و نسب حضرت عثمان 

اسم مبارکش عثمان، لقبش ذی النورین، نام پدرش عفان در جد سوم نسبش به حضرت محمد می‌رسد، نام مادرش اروی در 576 میلادی متولد شد و مدت 12 سال خلافت نمود، و در سن 82 سالگی در 18 ذیحجه سال 35 هجری به دست عده ماجراجو شهید شد، و در بقیع مدفون است.

صفات و خدمات حضرت عثمان 

حضرت عثمان شخصی خوش‌نیت و صاحب حیاء عارف بود، و بسیار قرآن می‌خواند، و از بهترین و محبوب‌ترین اموالش را در راه اعتلاء و اهتزاز پرچم اسلام انفاق و خرج می‌کرد، حضرت عثمان با ایمان و فداکاری علاوه بر حفظ وضع موجود، یک نیروی دریای را با وسعت پانصد کشتی جنگی ایجاد و همة متصرفات روم در آسیا و طرابلس و ارمنستان و بقیه ایران را فتح نمود، و در راه وحدت فرهنگی و عقیدتی همه قرآن‌ها را جمع و از روی نسخه مادر (ام الکتاب) = المصحف الإمام هفت نسخه قرآن را نوشته و هریکی را به ایالتی فرستاد.

حضرت عثمان برای تجهیز و آماده‌کردن لشکر که عازم جنگ تبوک (جیش العسرة) بود هزار دینار طلا  (تقریباً پنج کیلو طلا) و پنجاه اسب و 950 شتر به حضور پیامبر عظیم الشأن اسلام تقدیم کرد.

وقتی پیامبر به مدینه تشریف آورد، آب آشامیدنی کم بود، فرمود: «هرکسی چاه (رومه) را بخرد و ترمیم کند اهل بهشت خواهد بود، چاه رومه مال یکی از بنی غفار بود، حضرت عثمان آن را خرید و تعمیر کرد، و وقف مسلمانان نمود.

عارف بزرگ شیخ فریدالدین عطار در باره حضرت عثمان چنین می‌فرماید:

خواجه سنت که نور مطلق است
بل خداوند دو نور برحق است
آن که غرق بحر عرفان آمده است
صدر دین عثمان عفان آمده است
رفعتی کین رایت ایمان گرفت
از امیرالمؤمنین عثمان گرفت
رونقی کین عرصة کونین یافت
از دل پر نور ذوالنورین یافت
یوسف ثانی بقول مصطفی
بحر تقوا و حیاکان وفا
سیدالسادات گفتی بر فلک
شرم دارد دائم از عثمان ملک

روزی که کاروان ده شتری عثمان بن عفان با کالاهی خرما، زیتون و کشمش برگشت، جمله تجار مدینه نزد او آمدند و گفتند: ما کالای شما را به دو برابر خریداریم. عثمان گفت: گرانتر از آن فروخته ام. گفتند: پنج برابر خریداریم. گفت: دیگران ده برابر خریدارند. گفت: این خریداران چه کسانی هستند؟ جز ما در شهر تاجری نیست؟ عثمان فرمود: به خدا و به رسول خدا فروخته ام.

 

 

نگاه مختصر بر زندگی حضرت علی اسدالله

 

پس از به شهادت‌رسیدن حضرت عثمان در سال 35 هجری مسلمانان به حضرت علی بن ابی طالب بیعت نمودند، و او را به خلیفه و رهبر جهان اسلام انتخاب کردند.

اسم و نسب حضرت علی 

نام مبارکش علی، لقبش اسدالله (شیر خدا) اسم پدرش أبوطالب، نام مادرش فاطمه، مدت چهار سال و نه ماه خلافت و رهبری جهان اسلام را به عهده داشت، و در سن 63 سالگی به دست عبدالرحمن بن ملجم در 19 رمضان زخمی و در 21 رمضان سال 40 هجری شهید و در نجف اشرف مدفون است.

 

 

 

صفات و خدمات حضرت علی

«حضرت علی از جانب مادر و پدر عموزاده آنحضرت بود، و مانند حضرت عثمان دختر پیغمبر را تزویج کرد، و نخستین نوجوانی بود که ایمان آورد، و تربیت‌شدة آنحضرت بود. از این رو از روح اسلام و مقصود به پیغمبر بایستی کاملاً آگاه باشد، گذشته بر این بالطبع معلم اخلاق و مایل بزهد و انزوا بود.

ولی به موقع لزوم در امور دنیا و سیاست نیز کاملاً شریک می‌باشد، صفات عجیب و غریب داشت، از کودکی در خدمت آنحضرت بود، و تا وفات صمیمانه خدمت نمود. حضرت علی زمان به خلافت رسید کشورهای زیادی در زمان پیامبر ص و ابوبکر و عمر و عثمان y فتح و مسلمان شده بودند، همچنانکه دوستانی زیادی برای اسلام به وجود آمده بود، بالطبع دشمنانی نیز به وجود آمده بودند.

از طرفی کشورهای فتح‌شده نیاز به اصلاحات اساسی و انقلاب درونی داشتند، و از طرفی دیگر مقابله با دشمنان و توطئه‌های آنان.

متأسفانه دشمنان اسلام که در آن زمان، جهان مسیحیت و یهود و مجوسی بودند، توانستند در بین مسلمانان تفرقه به وجود بیاورند، و جنگ داخلی گریبان‌گیر حضرت علی شد و درگیری‌های سختی میان مسلمانان رخ داد، و در نتیجه حضرت علی به شهادت رسید.

 

نمونه از حق‌ جوی حضرت علی 

وقتی که حضرت علی تصدی خلافت مسلمانان را عهده‌دار گردید، برادرش عقیل نزد او آمد و گفت: یا علی! تو هم اکنون مقام خلافت و رهبری جامعه مسلمین را به عهده داری، می‌خواهم که از بیت المال مقداری به من دهی. بنا به قولی: مقداری بر سهم من بیفزایی. حضرت علی فرمودند: وقتی که غروب شد و هوا تاریک گردید نزد من برگرد. حضرت علی در سر موعد کیسه‌ای چرمی را آماده کرد و تکه‌ای آهن را داغ کرد و در لای کیسه گذاشت. در موعد مقرر که عقیل وارد شد، کیسه را به او داد. عقیل که کیسه را گرفت دستش سوخت و کیسه را به زمین انداخت. حضرت علی که حال او را چنین دید، گفت: آخر مادر به سوگت بنشیند، وقتی از آتش دنیا این حال را داری، فردا در روز قیامت حال تو و حال من چگونه باشد که من هم با تو باید به جهنم بیایم. ای عقیل کسی یک درهم یا یک دینار به مسلمانان خیانت کند در قیامت پلی را بر روی جهنم برای او نصب می‌کنند بر روی آن قرار می‌گیرد و پل در زیر پایش فرو می‌ریزد، و او در آتش جهنم هفتاد پاییز (سال) می‌سوزد.

حضرت علی فرموده اند: پنج چیز را به شما توصیه می‌کنم:

1- هیچ یک از شما به جز به پروردگارش امیدوار نباشد.

2- و به جز او را کسی ترس نداشته باشد.

3- اگر چیزی که نمی‌داند از او بپرسند، شرم نکند که بگوید نمی‌دانم.

4- شرم نکند که یاد بگیرد.

5- بدانید، صبر و بردباری که از ایمان است، به منزله سر از بدن است، وقتی که سر بریده شود، بدن رفتنی است، و همچنین اگر صبر نماند، ایمان رفتنی است.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 31
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 13
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 193
  • بازدید ماه : 558
  • بازدید سال : 4,470
  • بازدید کلی : 115,058
  • کدهای اختصاصی